زرنگی هاکردمه؛ مه ره لینگلو بَیته، دِتا میس ونه اشکم ره بزومه
- [گاوی صاحب خود را زیر لگد و شاخ گرفت و داشت او را میکشت، همسایگان فرد را نجات که دادند، حالش را جویا شدند…] گفت: «زرنگی کردم، وقتی داشت من رو میکشت، دو تا مُشت هم من توی شکمش زدم»
- کار احمقانهاش را مهم میداند و با کوتاهبینی به منافعی کوچک مینازد.
زن و شی دعوا، باهارِ هوا
- مشابه فارسی زن و شوهر دعوا کنند ابلهان باور کنند
زور شونه، زار اِنه
- به زور میرود و با گریه و زاری برمیگردد.
- دل شخص نمیخواهد از حالت فعلیش تکان بخورد.
زوون بـِن زوونوَچه دره
- زیر زبانش بچهزبان دیگری هم هست. (کنایه از وراجی)
زوون دره پلا یارنه، زوون دره بلا یارنه
- زبانی هست که پلو میآورد، زبانی هم هست که سر را به باد میدهد.
زوون که بوِه چکّوشی؛ اِلا ّوه ره بَکوشی
- زبانی که چکُّشی و تند شد؛ چاره کار کشتن است.
زیگ موس دانّه، خانه کرگِ مرغانه هاکنه
- در مورد کاری که توانایی آن را ندارد، لاف میزند.
.
منبع: ویکیگفتاورد | https://fa.wikiquote.org