آداب، رسوم و فرهنگ مازندران

آشنایی با رسوم و فرهنگ مردم مازندران

جاذبه‌های گردشگری مازندران

آشنایی با جاذبه‌های گردشگری مازندران

غذاهای محلی و سنتی مازندران

آشنایی با طرز تهیه غذاهای مازندرانی

شهرهای استان مازندران

آشنایی با شهرهای زیبای استان مازندران

سوغات و صنایع دستی مازندران

آشنایی با سوغاتی‌ها و صنایع دستی مازندران

بازارها و مراکزخرید مازندران

آشنایی با بازارها و مراکزخرید مازندران

مشاهیر و نام‌آوران مازندران

آشنایی با مشاهیر، مفاخر و نام‌آوران مازندران

زبان و گویش مردم مازندران

آشنایی با زبان و گویش دلنشین مازندرانی

سرگرمی‌های بومی مازندران

آشنایی با سرگرمی‌های بومی و محلی مازندران

لباس‌های محلی و سنتی مازندران

آشنایی با لباس‌های بومی و سنتی مازندران

اسامی و نام‌های مازندرانی

آشنایی با اسامی و نام‌های اصیل مازندران

ضرب المثل‌های بومی مازندرانی

آشنایی با ضرب‌المثل‌های بومی مازندرانی

حیاط وحش استان مازندران

آشنایی با حیات‌وحش زیبای استان مازندران

ساز و موسیقی محلی مازندران

آشنایی با موسیقی اصیل و فاخر مازندرانی

مراکز و ادارات دولتی مازندران

آدرس و شماره تلفن‌های ضروری

خبرنامه استان مازندران

سرخط جدیدترین اخبار مازندران

منابع

منابع تصاویر و مطالبی که به صورت بازنشر جهت ارتقای سطح دانش و اطلاعات عمومی بصورت رایگان قرار داده شده اند

قوانین

مجموعه ضوابط و قوانین استفاده کاربران و مخاطبان محترم

ضرب‌المثل با حرف «د»

« مازندران‌گردی »

دار ره میس بَزنه، ئو دریارنه.

  • به درخت مشت بزند، آبش در می‌آید.
  • قدرت فوق‌العاده زیادی دارد.

 

در ره زِنی، دیوار گوش هاکنه و یا در ره گانی، دیفار بشنوئه

  • به در می‌گویی تا دیوار بشنود

 

دریویِ ئو تا ونه ساخ نوونه.

  • آب دریاها تا ساق پایش هم نمی‌رسد.
  • معادل: دلش دریاست.

 

دِ زن‌دار مردی ونه مسجد بخاسه.

  • مردی که دو زن دارد، نهایتاً در مسجد باید بخوابد.

 

دست که نمک ندارنه بل ساتور بن.

  • دست که نمک ندارد باید آنرا زیر ساتور گذاشت.

 

دست دسه گندنه، دوتادست دیم شورنه.

  • کمک گرفتن ازچندنفر، باعث پیشروی در کارها می‌شود.

 

دس به خر نرسنه ونه پالون ره تپ تپ دِنه

  • دلش نمی‌آید خر خود را بزند، هِی زین خر را می‌زند.

 

دله گزنا، دیا امزنا و یا بریم اسپنا، دله گزنا

  • از درون مانند گزنه خشن و از بیرون همچون گشنیز لطیف. کنایه از ظاهر و باطن افراد

 

دمّال‌دکت آدم پیاز جا پلا خرنه

  • آدم عقب‌افتاده با پیاز، پلو می‌خورد

 

دمالِ ماه سی روزه

  • مشابه فارسی جوجه را آخر پاییز می شمرند

 

ده ره خانی بزنی، ونه کدخدا ره بوینی

  • می‌خواهی روستا را بدزدی، باید با کدخدا هماهنگ کنی

 

دیگری خر ره سواری، اتا چک بنه لَد کشنه.

  • بر خر کس دیگر سوار شوی، پاهایت روی زمین کشیده می‌شوند.
  • وقتی محتاج کسی باشی، مجبوری کم و کاستی‌هایش را بپذیری و همه چیز باب میل نیست.

.

منبع: ویکی‌گفتاورد | https://fa.wikiquote.org