شال پوستِ کلاه ره گیر بیارده
- شغال کلاه پوستی رو پیدا کرد
- یعنی شخصی به چیزی که لیاقتش را ندارد، رسید
شال شکار شونی، شیر تفنگ همراه دار.
- شکار شغال میروی اسلحه شیر با خودت ببر.
- آمادگی برای شرایط پیش بینی نشده
شالِ بوتنه: «ته گواه کیه؟» بوته: «مه دِم»
- به شغال گفتند: «گواه تو کیست؟» گفت: «دمم»
- هرگاه دربارهٔ موضوعی از شخصی شاهد و گواه بطلبند و او یکی از نزدیکان و حامیان خود را معرفی کند، این مثل آورده میشود.
شال ره بَوتنه: «ته دو چنّهِءِ؟» بوته: «ون بوینم پشتِ سر تو چنّهءِ؟»
- به شغال گفتند: «دوغت چند؟» گفت: «باید ببینم پشت سر تو چقدرست؟»
شالِ دست بَرنِنهِ کَسوُ بَخِره!
- کنایه از کسی که کاری از دستش بر نمیآید، اما اقدام به آن کار میکند.
شال کار بیبو کسو بخره، خی دار کوفا له دا
- معادل: خدا خر را میشناخت که به آن شاخ نداد.
شالی که ماهی بخرِده، دِریو رِ میون کنه.
- شغالی که ماهی بخورد، به وسط دریا میپرد.
شال که چشته بخرده، دریوکنار رِ چش اینگنّه.
- شغالی که پررو شود، به دریاکنار هم چشم طمع دارد.
شالِ دس، گو بتیم بسپرسی؟
- معادل: گوشت رو به گربه سپردی؟
شال بئوت هوا وارشی نکنه
- به خواستهٔ شغال هوا بارانی نمیشود (در باور محلی عروسی شغالها در روز بارانی است)
شاه شاخ دار بخاسته لیسک هم راه دکته و یا شاخ-به-شاخ بیّه، لِسِک هم شاخ دربیارده
- شاه خواستار حیوان شاخ دار شد حلزون هم به عنوان شاخ دار به راه افتاد
ملهم به کوص گربه بزو
- معادل:کنایه از کار ظریفی انجام دادن
شاه که سیره، خانه چکنه زیردستون وشنائی بمیرن.
- شاه که سیر باشد میخواهد چکند که زیردستها گرسنهاند.
شلِ ورگ روزی، راه دره.
- روزی گرگ تنبل در راه است.
شو بی وقتی نونه جارو بزوئن فرشته ملائکه ره از شه سره بیرون کاندی
- شب بی موقع نباید جارو بزنی چون فرشته و ملائکه را از خانه خود بیرون میکنی
شو سیو، گو سیو
- شب سیاه و گاو سیاه.
- همانگونه که گاوِ سیاه در شبِ تاریک به چشم نمیآید، دزدی در دلِ شب هم از دید بسیاری مخفی میماند بنابراین این مثل هشداری است که در این موقع ذکر میشود. (در مواقع خاص کسی متوجه عیبهایت نمیشود)
شونس نداری کرک نونه، کرک بییه، کرچه نوونه
- شانس که نداشته باشی، مرغ نمیشود، اگر هم شد، کُرچ نمیشود.
شه سره بسم الله، اتی سره استغفرالله
- در خانه خود میگوید بسمالله و در خانهٔ دیگری میگوید استغفرالله (خودخواهی)
شه تن گو ره نوینّه، اتی تن کک ره وینّه
- اگر یک گاو هم روی لباسش باشد نمیبیند، ولی کک بدن دیگری را میبیند!
- فقط اشتباه دیگری را به رخ میکشد؛ حا آن که خود بدتر است.
شه گی ره انگوس زنده خارنه
- در گوه خود انگشت میزند و از آن میچشد.
- معادل: هر غلطی دلش خواست، میکند.
شه موس ره بـِل یخ ئو
- باسنت را در یخ فرو کن.
- از جای دیگر که عصبی هستی، بر سر دیگری تخلیه نکن.
شیر ره بَوِردنه زندون، شال دکته میدون
- شیر که به زندان افتاد، شغال میدان گرفت.
- معادل: مرد چون میرد، نامرد پای گیرد.
.
منبع: ویکیگفتاورد | https://fa.wikiquote.org