پتک پِتک زنّه راه شونه
- با ناز و کرشمه راه میرود
پر کنگِ شلوار خشتک ندارنه وچه باد کنّه
- شلوار پدرش کهنه و پاره است بچهاش تکبر میکند!
- فرزندی که پدرش فقیر باشد، ولی با این حال افاده داشته باشد
پز عالی، جیف خالی
- افاده زیاد با جیب خالی
- کسی که آه در بساط نداشته باشد ولی اهل تکبر و افاده باشد
پسته بیمغز دهون واز هکنه رسوا بونه
- هنگامی که پسته دهان بسته بدون مغز را باز کنی رسوا میشود
- کسی که نسنجیده سخنی بگوید و خود را رسوا نماید
پشیل کدخدا بئیه
- پشیل (آبدزدک شالیزار) کدخدا شد
- فرد بیتجربه و بیلیاقتی به پست مهمی رسید
پلا احمدِشه فاتح ممدِ
- پلوی احمد را میخوری و برای محمد فاتحه میخوانی!
- از کسی که به تو نیکی کرد تشکر نمیکنی ولی از دیگری تشکر میکنی
پلنگِ لاش سر ارمجی، تن نشونه
- جوجهتیغی بر سر لاشهٔ پلنگ نمیرود.
پلنگ و بامشی دایی و خِرزانه
- پلنگ و گربه، دایی و خواهر زادهاند.
- این مثل را در مورد افرادی که از یک قماشند به کار میبرند.
- معادل: سگ زرد برادر شغال
پیش دکتی پشت سر ره هم هارش
- جلو که افتادی به پشت سرت نیز نگاهی بنداز
- اگر به مال و مقامی رسیدی به افراد زیر دست خود نیز گوشه چشمی داشته باش
پیر گوی اشکمه
- کنایه از کسی که همه چیز را میداند وبا تجربه است.
پیری عقل ونه؛ جوونی قد
- در پیری عقل بایست و در جوانی قدرت و غرور
پیر امسن بغداد دره
- تربیت کننده پیر در بغداد است(پیر تربیت شدنی نیست)
.
منبع: ویکیگفتاورد | https://fa.wikiquote.org