اتّا درزن شه خِدّ بزن اتّا گالوج اتّی ره
- یک سوزن به خود بزن یک جوال دوز به دیگران
اتّا پیلکا ماس چنّه راغون دارنه
- یک کاسه ماست چقدر روغن دارد
اتا گره شه موس جه وندمبه، شما دِ روز کَشِنه دندون جه وا هاکنین
- گرهای با کونم میبندم که دو روز طول میکشد با دندان بازش کنید
- کار کردن من ارزش بالایی در برابر کار سهلانگارانهٔ تو دارد
اتّا شفته، اتّا مَله وَسّه
- یک دیوانه برای (بهم ریختن) یک محل کافی است
اتی که ته سر دکته، دابوی شالِ سر نکِته
- اینطور که برای تو اتفاق افتاد؛ برای شغالِ دابو (روستایی در آمل) رخ نداده.
اسا که در جندم شومبه، چه کینگسو بورم؟
- حالا که دارم به جهنم میروم، چرا با اکراه بروم؟ (کینگسو: حرکت کودکی که هنوز راه رفتن یاد نگرفته روی دستانش)
- معادل: آب که از سر گذشت، چه یک سطل چه صد سطل.
اسب هدائه خر بیته خشالی جه پر بیته
- اسب خودش را داد و به جایش خری گرفت و از خوشحالی هم به هوا میپرید
- کسی که چیز با ارزشی را بدهد و در ازایش چیز بیارزشی را بگیرد و خوشحال هم باشد!
اسب پیغوم په جو نخرنه
- با پیام فرستادن برای اسب، اسب جو نمیخورد
اسب خانی هایری یال ره هاریش زن خانی بوری مار ره هاریش
- اسب خواستی، یالش را ببین. زن خواستی، مادرش را ببین.
اسب توره مَر بیّه.
- مار توبرهٔ اسب شد. (موجب شر شد)
- معادل: موی دماغ کسی شدن.
اسبِ بار کجه، باربن کشی ره قائم کانده.
- بار اسب کج است، طناب باربندش را محکم میکند.
- به جای علت به معلول میپردازد.
اش ره وَرفِ روز کشِننّه
- خرس را روز برفی میکشند، شکار میکنند.
- انجام هرکاری تابع زمان و مکان است.
اش تنگ تاش دکفه، شه کته ره خرنه
- خرس در صورت سختی شاید فرزند خود را هم بخورد
اش ره باتنه ته ره خانه چپون هاکنن، برمه کرده که نوه دراغ بوهه.
- خرس را گفتند: تو را میخواهند چوپان کنند، گریه میکرد نکند دروغ باشد.
اشِ کشمبه، پلنگ دار دمبه و یا اش گیرمه، پلنگ گیرمه
- خرس را میکُشم پلنگ را میتارانم به درخت.
- شاخوشانه کشیدن تو خالی.
اشگر فدای کپر
- سرشاخههای نرم فدای کندههای قطور زیرین
- فقیر به پای غنی میسوزد.
اقبال داشت بوئیم، گره کتمی مِردمی
- اگر شانس داشتیم در همان کودکی میمردیم.
اگه ته چکل آغوری، من ول سر چاقومه
- اگه تو گردویی سخت هستی، من چاقویی نوک تیزم.
اگر اینکار بیّه، من تسّه، زنّه ورگ، ایارمه
- اگر این کار انجام شد برای تو گرگ زنده میآورم.
- این مثل در امور محال و غیرممکن گفته میشود.
اما درمی اسب ره نال کمی خر چه دس ره راس کننه
- ما داریم اسب را نعل میکنیم، خر دستش را بلند کرده!
- معادل: بر خرمگس معرکه لعنت
اِما بامشی خامی که گَل بخره
- ما گربهای میخواهیم که موش بگیرد (یعنی نیازمند نیرویی مؤثر و کارآمد هستیم.)
امساله میچکا خانه پارساله میچکا ره جیک جیک یاد بَده
- بچه گنجشک امساله میخواهد به گنجشک بزرگتر از خودش آواز خواندن یاد بدهد
امه پیت کلا لو ناشته؟
- جغد ما لب نداشت.
- معادل: باس ما خار داشت؟
اَمه خاشک کِله هم او سر کانده.
- جوی خشکیدهٔ ما هم روزی میجوشد.
- روزی هم دنیا به کام ما خواهد شد.
انده مر بخرده تا افعی بیّه
- آنقدر مار خورد تا افعی شد
- شخصی که به واسطه انجام کار خلاف زیاد به صورت یک خلاف کار حرفهای درآمده باشد
او به امام ندنه، تش به یزید
- آب به امام نمدهد و نیز آتش به یزید هم نمیدهد
- کنایه از خسیسی
او که از سر بگذره، چه ات وَجه چه صد وجه.
- آب که از سر گذشت چه یک وجب چه صد وجب.
او جا وَل وِل داینه / پیرجایی شه خِل داینه
- معادل: کبوتر با کبوتر، باز با باز / کند همجنس با همجنس پرواز
اون گادر ته ره حالی بوو، پلا لَوه خالی بوو
- کنایه از دست دادن فرصت است.
اینجه تا آمل بسوجه / مه دسته کمل نسوجه
- خدا کنه از اینجا تا آمل آتیش بگیره ولی یک دسته کاه من نسوزه (خودخواهی)
.
منبع: ویکیگفتاورد | https://fa.wikiquote.org